بزرگ کردن دوتا بچه کوچیک به خودی خود سخت هست چه برسه مادرشون یه ادم بی دست و پا و کند مث من باشه

به فارسی سخت جررر خوررردم

به مادرم گفتم چند روزی بره خونه مادرش از مادرش نگهداری کنه( نگران مادرش بود.خونه ما کوچیکه و جا برای نگهداریش نداریم.مادرش هم دلش میخواد خونه خودشون باشه) به این دلایل و اینکه میخوام عادت کنم به تنهایی بزرگ کردن این دوتا بهش پیشنهاد رفتن خونه مادرشو دادم.اما رسما کم اوردم

هی میخوام روحیمو حفظ کنم و مامان خوبی باشم اما همش فیلمه و ته دلم اعصابم خورده و دلم میخواد همه رو بزنم.

علی الخصوص کاف نفهم رو.به من میگه میخوای بری خونه مادربزرگت این لطفو در حقت میکنم بذارم بری ولی فقط هرروز صبحونه ناهارمو اماده بذار!!!لعنتی صدتا غر هم میزنه که غذات خوب نبود

هر چی فکر میکنم فلفلی خیلی بهتر از این یکی بود.فلفلی اصلا تا شش ماهگی این اداها رو درنمیورد ولی فرشته همش در حال خوردن بالااوردن و گریه کردنه و همینکه از بغلم میذارمش پایین جیغش هوا میره

حالا قدر فلفلی نازنینم اومده دستم

این یکی با جیغهاش فلفلی رو هم بدخواب و زابراه کرده

فقط خدا کمک کنه که از شدت عصبانیت کاری دست خودم ندم

+توی گروه هم یه پست سی ا سی گذاشتم یکی از این اُمُل های معلوم الحال شروع کرد به من بد و بیراه بگه.من جوابشو ندادم اما متاسفانه فکر کرد حرفش حرف حسابه و جواب نداره این بود که مدیر گروه باهاش درافتاد و اخرم دید فحش میده ریموش کزد.اما یه حرفش خیلی بهم برخورد . گفت اگه از اینجا ناراضی هستی چرا نمیری؟

 ایرانو  کردند جهنمی که فقط جای خودشونه و بعد به ما میگن چرا نمیری؟کجا برم؟ اینجا خونمه.اصلا انقدر اینجا جهنمه که حاضرم خونمو ول کنم و برم اما من خنگ بدشانس به درد کجا میخورم؟از روزی که اینو گفت خواستم وقت هدر ندم و بچسبم به رفتن حتی زنگیدم به استادم تا با حرفاش عزممو جزم کنم اما این دوتا بچه که از سر و کولم اویزونند مجال نفس کشیدن به من نمیدند چه برسه به اینکه لب تاب باز کنم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکتر مرتضی شفقی خالکی حکایت دل لی لی موزیک آرتی کالا Top Game News and Guide Shane خاطره های ناپراکنده کنکور روانشناسی املاک گیلان خرید و فروش زمین باغ هکتاری خانه ویلا آپارتمان در گیلان