۱-فلفلی به شدت بد شده.در طول روز انقدرررر غر میزنه که سرم درد میگیره و دلم میخواد هرجور شده از دستش فرار کنم.به هیچ صراطی هم مستقیم نمیشه.یه اسباب بازیشو میکنه سیخونک و هی فرو میکنه تو پهلوم و هی میگه عه عه.هر کاری با اون عروسک میکنم میگه نه!عه عه.فقط چشم براهه سرش داد بزنم یا محلش نذارم تا نعره کشون گریه کنه.
از همه بدتر عدم درک کاف هست.عوضی کمک که نمیکنه هیچ، تازه شروع میکنه به تهدید بچه و غر به من که چرا نمیبریش توی انباری درو روش ببندی!بارها تهدید میکنه که بالاخره یه جوری بد میزنمش.خیلی مسخرست.بجای اینکه تا بیاذ من بهش غر بزنم و بچه رو بسپارم بهش تا خستگی درکنم ،میترسم بلایی سرش بیاره.مسخرست که تا بچه آروم و سر به راهه دوستش داره اما تا اینجوری بدقلق میشه دلش میخواد بچه را به بدترین شکل ممکن بزنه.حتی میگه اخرش یه سرنگ هوا میزنم بهش.احمق بی شعور
موندم با این اخلاق فلفلی چطوری از شیر بگیرمش.
جوری بدقلقی میکنه که حتی مادرم هم از دستش فراریه و دیگه نمیگه دلم براش تنگ شده بیام ببینمش
باید یه روز پنهونی از کاف ببرمش پیش مشاور.حالا کی وقت و پول همراهی کنه خدا داند
+ اولین کاری که بعد از ترک شیر دادن گلگلی میکنم مصرف قرص اعصاب با دوز بالاست.واقعا عصبی و کم طاقت شدم.همش هم تقصیر رفتار فلفلیه.میدونم آخرشم میشه یکی عین باباش
+ یه روزی امیدوار بودم درمان میکنم اما امروز با این گرونی کامل از فکرش دراومدم.خنده دار اینکه از اون روز تا امروز فقط چند ماه فاصله است
+یه آرزو. که تقریبا همه میگن دیگه هیچ وقت بهش نمیرسی پس فکرشو نکن.راست هم میگند . هرگز به تو دستم نرسد ای ماه بلندم،اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی
درباره این سایت